اینروزا همه چی عجیب و غریب شده. از فضای مجازی بگیرین تا غیر مجازی.
دلمون میخواد همه چی حی و حاضر برامون محیا باشه.
غذاهای حاضر و آماده ...پول حاضرو آماده....کار حاضر و آماده.....دوستی های حاضری و آماده....
نه صبر داریم ...نه تحمل..
زحمت کشف هیچ کسی رو نمی خوایم به خودمون بدیم و لذتشو بچشیم....زیبایی هاشو بشناسیم....وچشم روی تلخی هاش ببندیم.
به قول مادرم همه چی رو کنسروی میخوایم.
که فقط درشو تق باز کنیم و یه دوست کامل....یا مثلا یه شوهر همه چی تموم از توش بپره بیرون
و هی بهمون لبخند بزنه...
هی قربون صدقمون بره...
هی بگه عشقم...
هی بگه عزیزم....
هی بگه هر چی تو امر کنی....
تو فقط کافیه لب تر کنی....
واقعا اینجوری می خوایم؟؟؟
من محیا ۱۹۹۴ قصه سرا و اینستا هستم
این سری گفتم بیام وبلاگ😊
ممنون برای پست های اخیر کانال
داستان یه جورایی به یه آرامش دلچسب و سکون رسیده بود بعد از اون همه استرس, که بازم ماجرای معین پیش اومد ....
به قول آیسان آسمان باید حرف بزنه...این سکوت مارو هم میترسونه
خیلی ماجرا مونده که باید حل بشه ...
رفتار حاجی ماجرای تابان و ......
الان من یه حس سرد و استرسناک دارم که قراره چی بشه
مرسی از شما و قلمتون .بی صبرانه منتظر بقیه ی داستان هستیم