پرسه در میان لحظه ها

یادداشت های روزانه Aseman.H(نویسند ه ی رمان تا آسمان)

پرسه در میان لحظه ها

یادداشت های روزانه Aseman.H(نویسند ه ی رمان تا آسمان)


نظرات  (۵۰)

ممنون از رمان خیلی قشنگتون.واقعا عالی بود گاهی وقتا تا دو نصف شب وسوسه میشدم بخونمش البته من کامل شدشو خوندم خیلی هیجان داشت اما یه جاهاییشم واقعا گریه م گرفت .خلاصه فوق العاده بود آسمان جان.😊😊😊👊
پاسخ:
ممنونم از شما ریحانه عزیز. خوشحالم که با وجود تمام نواقص دوست داشتی زنده باشی مهربون
سلام
من رمان تا آنجا که مادرش عمل کرد و توی بیمارستان بود دنبال کردم. مدتی دسترسی نداشتم و حالا دیدم که از روی کانال برداشتین. 
چطور می توونم پایان رمان رو بخوونم
پاسخ:
سلام. اگر داخل چنل هستین همچنان به زودی تکمیل شده اش تو فرمتهای مختلف در دسترستون قراره میگیره .
سلام آسمان عزیز

هر چند دونستن حق آسمان بود ولی تنها رفتنش پیش مرد پستی مثل حاجی که قبلا می دونست چه طرز فکری داره درست نبود کاش تو این دیدار لااقل مهراد همراهش بود ومی تونست لااقل جلوی سیلی پدرشو بگیره ویکبار دیگه بفهمه که با ازدواجش چه بلایی سر آسمان آورده وحاجی چطور شانس یک زندگی آروم از آسمان گرفته...اگر  نقشه های کثیف حاجی نبود وحس انتقام بیهوده وپوچش الان آسمان یک زندگی خیلی خوب داشت نه اینکه یک همسر با کلی ایراد با کلی منت داشته باشه مردی که هنوز نه از گذشته اش دل کنده ونه می تونه انقدر محکم باشه که لااقل علی رغم مخالفت های پدرش یک زندگی آروم برای همسرش فراهم کنه.
مهراد تو مواقع ضروری خیلی خوب فقط حرف می زنه ولی همین که باید دوست داشتنشو ثابت کنه پا پس می کشه  به نظرم مهراد هنوز فرق زندگی ومشترک وبا دوران تجردی که داشته نفهمیده ...این رفتن حق آسمان.
زندگی که با نقشه ی دیگران شروع شده باشه آینده ی خوبی نمی تونه داشته باشه مهراد اگر خواهان زندگی با آسمان ...این بار باید خودش برای بدست آوردنش تلاش کنه بدون هیچ دسیسه وپشتوانه ای.

ممنونم دوست عزیز🍀🍀🍀


سلام،
ممنون آسمان جان پستای خیلی قشنگی بود

وای ک چقدر حاجی تکبر داره،عاقبتش دیدنیه ...
همه چیز و همه کس رو ب پول میفروشه

چه حرفایی ب آسمان زد،چقدر بی انصافه،چه ذهن مریضی داره

چند تا پست آخر خیلی خوب بودن :'( دلم برای مهراد میسوزه
خوب شد آسمان اون لحظه باهش راه اومد
حرفای مهراد خیلی قشنگ بود
انتظارشم جلو در دوست داشتم

فقط خط آخر منو ب شک انداخت،تو رفتن مردد شد آسمان؟
سلام آسمان جان خوبی عزیز، کاش یه کم زودتر پستهای بعدی رو برسونی بهمون ،البته لطفا و بی زحمت ،آخه پستهای قبلی خیلی تلخ بودن در حد زهر مار😔😔ویتامین محبت مهراد آسمان خونمون اومده پایین ، اونم به طرز نگران کننده ای ، حالا توی این هیر و ویر بابای آسمانم داره میاد که 😦😦خب آسمان و برداره با خودش ببره مهراد دیگه فرصت نمیکنه بیاد بگه غلط کردم ، لطفا یه فرصت دیگه به مهراد بده، شکر خورده، شما نویسنده ای ببخشش😍😍😍
پاسخ:
سلام . ما که اسم شمارو نمیدونیم. ولی تی ام عزیزم. درسته که به قول حاج خانوم اشتباه ربطی به سن و سال نداره. ولی اگه بنا باشه برا هر اشتباهی توجیهی داشته باشیم پس در اون صورت هم نباید انتظار ببخشش رو داشت. چوب خط مهراد پر شده. فعلا فکری برا بخشیدنش ندارم(خبیث کی بودم من؟؟؟😠😠)
 

پدر آسمان خیلی به موقع تصمیم به ملاقات گرفته،فکر نمی کنم این دیدار تنها برای عیادت از حاج خانوم باشه هر چی که هست مربوط به رستورانی که حاجی با کلک وحیله از دست آسمان گرفت
صحبت های حاج خانوم لحظه ی آخر چقدر دردناک بود با حرف هایی که حاجی موقع دعوا گفت خود حاج خانوم هم فهمید که اصرارش برای ازدواج مهراد وآسمان اشتباه بوده ،انقدر دنیا دیده هست که با دیدن حال وروز آسمان متوجه بشه که زندگیش در کنار مهراد راحت نبوده.
زندگی مهراد وآسمان به نقطه ای رسیده که دوباره بنا کردنش یک همت بزرگ از جانب مهراد می خواد که اون هم بعد مادرش کار سختی به نظر میاد ودر صورتی امکان پذیره که آسمان هم کمکش کنه ،با شنیدن حقایق از سوزان فکر نکنم دیگه آسمان بخواد با مهراد ادامه بده راستش با رفتن آسمان اصلا موافق نیستم با ترک مهراد اطرافیانو به اون چیزی که می خوان می رسونه .نباید اجازه بده که بیش از این زندگیش به خاطر حاجی وتصمیماتش بهم بخوره .

ممنونم آسمان جان🌸
نگاه خدابه همراهت💋💋

سلام دوست عزیز💙

اینطور که دکتر ته دل آسمان خالی کرده ،حاج خانوم وقت زیادی نداره .حاجی ظلم بزرگی در حق همسرش کرد اگر اینهمه تو زندگی فرزندانش دخالت نمی کرد لااقل حاج خانوم بعد فوت محمد می تونست روابط نزدیکتری با تابان ومهراد داشته باشه .
با رفتن حاج خانوم طفلک آسمان تنها تر میشه اون هم زمانی که حاجی به خواسته ی قلبیش رسیده واز طرفی مهراد هم نتونست مثل یک مرد محکم زندگی کنه انقدر که آسمان خیالش راحت باشه که اگر اطرافیان هم اذیتش می کنن باز می تونه با تکیه به مهراد آسوده خاطر زندگی کنه.
رفتن مهراد به اون خونه وموندنش  تو این موقعیت اصلا درست نبود باعث شد سوزان بعد مدتها به خواسته اش برسه وبتونه ادعاهای خودشو با دلیل ومدرک ثابت کنه باز خوبه بین صحبت هایی که کرد نگفت سالگرد سلین بوده.
بدترین رفتاری که این مدت تمام اطرافیان مهراد داشتند کم بودن آسمان برای مهراد می دونستند که به نظر من تمام اینها تقصیر خود مهراده،که انقدر به اطرافیانش اجازه ی دخالت تو زندگیش داده که مترسکی مثل سوزان هم خودش محق می دونه.کاش مهراد خودش قبل از سوزان تمام حقیقتو می گفت اینطور آسمان پیش سوزان غرورش خورد نمی شد .
هنوز معلوم نیست که سوزان از کجا پی به سند خوردن رستوران برده،کار شاهین می تونه باشه که با پرس وجو متوجه شده باشه یا حاجی؟تا اونجا که یادمه سوزان از ابتدا مخارجشو مهراد تامین می کرد ولی بعد جدایی پولی از مهراد قبول نکرد پس این ماشین نو می تونه باجی باشه که حاجی برای گفتن حقایق به سوزان داده باشه!
در مورد باردار بودن سلین شاید سوزان درست گفته یاشه اما فکر نمی کنم بچه ای وجود داشته باشه وگرنه مهراد از فرزند خودش دست نمی کشید.
🌼🌼🌼

سلام به نویسنده ی خوب داستان. من چند روزیه درگیر داستان شما شدم. فصلهای اولیه ی داستان به شدت منو جذب کرد. واگویه ها و توصیفات روحیه آسمان منظورمه. تم غمگین فضای داستان و خیلی دوست داشتم. به نظرم هر چی که جلو می رفتیم دیالوگهای اضافه , طولانی و تکراری خصوصا بعد از شروع رابطه ی مهراد و آسمان از جذابیت داستان کم می کرد. شخصیت پردازیه آسمان و مهراد هر دو با اینکه داستان رو به پایانه ولی بازم برای خواننده مبهمه. رفتارهاشون با توجه به شناختی که ازشون پیدا کردیم حدس پذیر نیست. مثلا آسمانی که می تونه اینقدر راحت با مهراد و سوزان حرف بزنه چرا در برابر حاجی و گذشته های مهراد تا این حد مظلوم و تو سری خور بود و به پته پته می افتاد؟
 مهراد و آیسان موقع عصبانیت خیلی تند و بی ملاحظه با آسمان حرف می زنن و هر کدومشونم از قضا به نوعی عاشق آسمانن. کلماتشون آزاردهنده اس.
ممنون از اینکه می نویسید و هستید. از داستان شما نکات خیلی خوبی برداشتم که منو وادار به تشکر بیشتر می کنه. مرسی
راستی آسمان جان خیلی خوشحال شدم تو حرفای بعد از پستا اسممو بردید،مرررسی :-*
سلام
ممنون آسمان عزیز

یعنی آسمان داره میره؟بیخبر؟

جدا از اشتباهات آسمان و مهراد،زندگیشون چه ساده بازیچه دست اطرافیانشون شد ...
تو یکی از نظرا خوندم،ممکنه بچه ای باشه و مهراد بیخبر باشه و حاجی خبر داشته باشه ...
واااای!یعنی ممکنه؟؟؟!!!


آسمان جانم سلام....چقدر دلم گرفت وقتی گفتی آخرای داستانه........این چند پست واقعا غمگین بودن..و کاملا قابل درکه که با انرژی مضاعف نوشته شدن که حتی با خوندنشوت هم اشکموون جاری میشه ونا خودآگاه با آسمان قصه همدردی میکنیم....مرسی از قلم توانات عزیزم...انشاالله بعد از این رمان باز هم شاهد نوشته های پر از حس ورمانهای خوندنیت باشیم   ....راستی عیدت هم مبارک در پناه حق
  • مریم جعفری نسب
  • سلام آسمان جان.
    دلم برای مهراد و آسمانش سوخت،چقدر این دو تا بدخواه و بد طینت دور و برشون دارند.
    لعنت به حاجی مرادی که دلم بدجوری خفت و ذلتشو میخواد،کاملا مشخصه که این شیطان هفت خط روابط مهراد رو زیر نظر داشته و حالا سوزان رو اجیر کرده که آخرین برگ برنده شو برای آسمان رو کنه و آسمانی که دیگه دستش به جایی بند نیست،نه تکیه گاهی نه، نه عشقی که بهش اطمینان داشته باشه و نه دیگه مالک بخشی از ثروت حاجیه و نه بچه ای......پس راهی جز ترک مهراد نداره....فقط موندم مهراد دیگه با چه دست آویزی ممکنه آسمان رو بتونه برگردونه..... 
    جریان بچه جالبه، یعنی واقعا بچه ای وجود داره؟مهراد خبر داره؟
    اگر هست پس حاجی کجا قایمش کرده؟
    در ضمن مهراد واقعا درمان نشده،وقتی هنوز هم در سالگرد فوت سلین خودش رو تا مرز نابودی میبره، و افسار زندگیشو به بیخبری میسپره، معلومه که هنوز غرق در گذشته شه،این مرد مانده در گذشته واقعا به درد آسمان دلشکسته نمیخوره
    ممنون از زحماتت آسمان جان،و بی صبرانه منتظر ادامه ماجرام
    سلام،
    ممنون بخاطره پستا

    وای وای چه پستای اعصاب خورد کنی بود،با تپش قلب خوندم،

    آسمان چرا انقدر احمقه،زود ضعف نشون میده،

    درسته اون زن درست گفت راجبه شب قبل،ولی آسمان باید ب حرفایی ک زد ایمان داشته باشه، نه این‌که فقط ب زبون بیاردشون

    حرفای دیگه سوزانم ک کاملا از همچین زنی انتظار میره،چرا انقدر تحت تاثیر قرار گرفت

    کلا آسمان ب مهراد اعتماد نداره،مشکلش اینه

    سره قضیه بچه ام،ب نظره من موضوع اونقدرهام مهم نیست

    وقتی اا خالا حرفی ازش نشده،شاید اصلا وجود نداره
    سره این موضوع واقعا باید با مهراد عاقلامه خرف بزنه

    کلا سره همه حرفایی ک سوزان زد

    آسمان کلا حرف نمیزنه ،فقط قهر کم محلی

    فقط کاش این سری حرف بزنن،البته الان ک پدرش داره میاد و عمل مادره مهراد هست اوضاع چقدر داغونه


    خیلی داستان استرس زا شده
    چقدر از رمان مونده آسمان جان؟
    قلبم دیگه کشش نداره :-)
    پاسخ:
    سلام

    ممنون از شما آنای عزیز.
    چرا اینجوری میکنی بابا داستانه خوب. 
    خدا نکنه چرا استرس آخه 
    بهرحال به این فکر کنین که آخر قصه خوشه. لذت داستان هم به این چیزاست دیگه. 
    در مورد آسمان. خوب باید بگم هر کی یه شخصیتی داره و تو هر موقعیتی یه جوری که خودش حس میکنه درسته برخوردمیکنه و مسلما شامل حال هممون میشه. اینکه چ رفتاری درست و کدوم غلطه اون از دیدگاه ماست. ما که جای اون آدم نیستیم.
    بازم مرسی که هستی
    سلام آسمان جان


    از صحبت های نگهبان میشه حدس زد که مهراد تمام مدت زیرنظر حاجی بوده وساجدی هنوز برای حاجی کار می کرده برای همین هم متوجه فروش خونه شده.
    اول فکر کردم مهراد فقط برای خالی کردن خونه وسپردن اثاثیه به این ساختمون برگشته ولی با اشاره ی سوزان به سالگرد فوت سلین وشباهت حالش به همون زمان متوجه شدم باز در مورد مهراد اشتباه کردم.متاسفانه مهراد شخصیت ثابتی نداره هر بار با کوچکترین مشکلی بهم می ریزه واصلا متوجه نیست که در تمام موارد خودش ورفتار متغیرش با دیگران باعث به وجود اومدن این همه مشکله.
    می تونست بعد از برداشتن نوشیدنی هاش از خونه خارج بشه نه اینکه اون وقت شب دوباره به یادگذشته مست کنه...راستی سوزان از کجا فهمید که مهراد اون شب برگشته به خونه اش!تمام مدت خودش تعقیب می کرده یا با حاجی همدست شده!سوزان زنی بود که از پول به هیچ وجه نمی گذشت ...یک زن چقدر باید پست باشه که مثل هشت پا اینطور به زندگی یک مرد متاهل بچسبه ،اون تو دهنی که خورد براش در برابر حرف هایی که زده بود خیلی کم بود ولی همین که متوجه شد این مدت فقط نرخ کارش پرداخت می شده براش کافیه.امیدوارم با فهمیدن جایگاهش تو زندگی مهراد دیگه سراغشون نیاد.
    از کابوسی که مهراد دید وتمایلش به نداشتن فرزند می شه حدس زد که در این مورد تجربه ی تلخی داره که هیچ دلش نمی خواد تکرار بشه .


    ممنون آسمام عزیز🌼🌼🌼
    سلام،
    مرسی بابت پستای امروز

    چقدر امروز مهراد مظلوم بود،کلا شخصیتش خیلیم البته خشن نیست،هرچی هست ظاهریه،
    با چیزایی ک امروز ازش دیدیم خدایی گناه داره بیشتر از این گرفتار بشه،خصوصا سره سوزان،
    پرونده سوزان کاش بسته بشه ...
    دیگه چقدر میخاد آویزون بازی دربیاره.
    ممکنه باردار باشه؟مگه خیلی وقت نیست از هم جدا شدن؟باید تا الان معلوم میشد

    از این دیدارشون قراره چیزی دربیاد آسمان جان؟
    خدا نکنه شر بشه،کاری نکرد ک طفلی.
    یه اشاره کن لطفا استرس خفمون نکنه ...


    طاقت جدایی شون ندارم،ولی جدا میشن نه؟؟؟
    پوووف ... اگه جدایی بخاطره کارای دیگران باشه خیلی بد میشه :'(
    آسمان جان خیلی مونده از قصه؟؟؟
  • مریم جعفری نسب
  • سلام آسمان جان ممنون از پستهای جدیدت عزیزم. 
    طفلی آسمان..... هر دم از این باغ بری میرسد.....کم مشکل داشت با حاجی و مهراد، حالا مسئله بچه هم شد قوز بالا قوز.....شاید این همون برگ برنده حاجی باشه که قراره بهش متوسل بشه، البته من هنوز توی بهت اون بنری هستم که مهراد با ناباوری به آسمان میگفت راستی راستی داری ترکم میکنی؟؟؟و آسمان تاکید کرد دارم واقعا ترکت میکنم.....
    یعنی چی قراره بشه که این دو تا خیلی عادی حرف از جدایی میزنند، مثل مصیبتی که هر دو در عین درد پذیرفته باشند، انگار که چاره ای جز این نداشته باشند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
    مسئله بچه و بیماری آسمان چیز حادی نیست، چه بسا قابل درمان باشه....اما مشکل آسمان اینه که دیگه به مهراد تکیه و اعتماد نداره،با اون رفتار ضد و نقیض و بی ثبات پاک آسمان رو از خودش ناامید کرده......معلوم نیست طوفان بعدی مهراد چیزی از بنای سست زندگیشون باقی بذاره.... برا همین هم آسمان بعد از قضیه بچه به کل ازش قطع امید کرده
    باز هم دلم برای مهراد سوخت،اما این مرد نیاز به بازسازی اساسی داره که اگه قراره برگرده و باشه مرد و مردونه باشه نه یه بنای سست که هرلحظه فرو میریزه....
    کاش زودتر یه خوابی برای این حاجی میدیدی یه کم دلمون خنک شه
    سلام 
    من داستانت رو خیلی دوست دارم عالیه ترکیبی که از نصر ادبی و نثر روون داری عالیه
    شخصیت اسمان و مهراد پردازشون خیلی عالیه
    از این پست های اخر خیلی لذت بردم خیلی پیش اومده که تو اینستا نظرم رو بگم ولی جوابم رو ندادی
    به نظر من واکنش اسمان خیلی بجا بود مهراد در رابطه با دوستش و زنش اصلا رفتار درستی با اسمان نداشت و اسمان حق داره که مهراد رو نخواد
    آسمان جانم سلام.....مرسی بابت پستهای امروز....مثل همیشه عالی و قابل لمس حس آسمان رو بیان کردی اما این وسط کمی دلم برای مهراد قصه سوخت....اینکه مردها در عین خودخواهی مثل بچه ها هستن یه حقیقت محضه وغیر قابل انکار حتی در مورث عاقلترین ومنطقی ترینشون..........واینکه مردها از روی عقل حرف میزنن ولی از روی احساس عمل میکنن که در این مورد کاملا بر عکس خانومها هستن...به هر حال.امیدوارم باز هم شاهد عاشقانه های زیباشون باشیم...قلمت طلا ودلت پر از آرامش عزیز مهربون
    سلام،خوب هستید؟
    ببخشید من این نظرُ دو هفته پیش تو دایرکت اینستاتون فرستادم،فکر کنم ندیده باشید،برای همین دوباره اینجا میفرستم 


    |-|:
    سلام،آسمان عزیز میخاستم نظرم راجب رمانتون بگم،من رمان از قصه سرا دنبال میکردم،داستان عالی،خیلی کشش داشت اما احساس میکنم بعد از رو شدن قضیه سوزان خیلی داستان کند شده،و اتفاقات مهمی نمیفته،تروخدا ناراحت نشیدا،من فقط نظرم میگم،اصلا قصد جسارت ندارم،الان رفتارای ضد و نقیض مهراد خیلی زیاد و تکراری شده و رفتار حاجی،اینکه اون سال هاس داره حرف خودش پیش میبره و ب هدفاش میرسه واقعا رو مخه،وقتشه دیگه اینجا ورق برگرده و حالش جا بیاد،اگه دوباره ب هدفش برسه و یه قهر و جدایی موقت بخاطر کاراش بین آسمان و مهراد اتفاق بیفته ب نظرم جالب نیست،فکر کنم وقتشه داستان بیفته رو اتفاقای مثبت،الان خیلی وقته فقط مهراد احساس خطر میکنه از جانب سوزان و حاجی ولی هیچ اتفاقی نمیفته،خیلی حرف داشتم،یادم رفت،آهان این آسمانم هی فکر قهر و رفتن نباشه دیگه،استرس میده ب آدم

    پست جدیدتون تو اینستا الان دیدم،رفتن آسمان از خونه تکراری نیست؟خصوصا ک اون سری ماه ها طول کشید ک جذب هم بشن،دوباره همون ماجراها ...

    بازم اگه جسارتی کردم معذرت میخام،یه سوال داشتم خیلی مونده از قصه؟

    راجبه پستای امروزم،دیگه آسمان درک نمیکنم،حق داره دلگیر باشه،ولی مهراد دیگه  خیلی منت کشید،دیگه چیکار کنه،آسمان مهرادو میشناسه ک عصبی و.زودجوشه،داره بچه بازی درمیاره
    پاسخ:
    سلام آنای عزیز. اگه تو اینستا پیامتو جواب ندادم شرمنده عزیزم. 
    اینکه نظرتو راجع به داستان میگی باعث خوشحالیمه عزیزم. چرا باید ناراجت بشم. خوب هر کس نظر خودشو داره و برامن قابل احترامه. اینکه فک میکنین داستان کند شده خوب ممکنه از نظر شما همینطور باشه من هم قبول دارم خوب به هر حال بیشتر از یک ساله داستان در حال تایپه 
    مسلمه که خواننده خسته میشه.
    اما در مورد اتفاقات داستان بازم به نظرم سلیقه ای میاد. خوب این چینشی هست که تو ذهن من وجود داره و خوب متاسفانه قادر به تغییرش  هم نیستم. تنها کاری که میتونم انجام بدم ویرایش برخی پارتها و یا مثلا دیالوگهاست. بهر حال قصه هر چه که هست اینه. منم مصمم تا تمومش کنم. 
    اگه راضی کننده نبوده عذر میخوام ازتون عزیزم. بهر حال راضی نگه داشتن تمام سلیقه ها کاری سخت و تقریبا محاله.
    ولی اینکه جدایی اتفاق بیفته یا دوری به نظر نمیرسه با وجود این همه مشکل دور از انتظار باشه.
    در نهایت باید کمی دیگه صبور باشین.
    بازم ممنونم از شما و سپاسگزارم از همراهی طولانی مدتتون
    سلام آسمان جان


    به نظر میادآسمان به این زودی روی آرامش نمی بینه  با علاقه ای که آسمان به بچه ها داشت این موضوع واقعا براش سنگین تر از رفتار مهراد بود.
    متاسفانه مهراد هم نمی تونه تو این مورد دلگرمی خوبی براش باشه به جای اینکه با دیدن حال وروز آسمان دلداریش بده با سرزنش کردن باعث بدتر شدن حال آسمان شد.
    مهراد یک چیزی راجب گذشته داره پنهان می کنه وگرنه به قول آسمان هر مرد عاشقی دوست داره از همسر محبوبش فرزندی داشته باشه یا مهراد اونطور که نشون می ده عاشق نیست یا مثل آسمان راستگو نیست.
    مهراد انقدر خودخواهه که تو اون وضعیت داشت به خاطر اینکه آسمان به تنهایی تصمیم گرفته بود وبا اون مشورت نکرده بود بحث می کرد واصلا براش بیماری مهم نبود با رفتاری که کرد اینطور می شه نتیجه گرفت که مهراد اصلا نمی دونه با آسمان چطور باید رفتار کنه فکر می کنه هر رفتاری دلش بخواد می تونه بکنه بعد با بوسیدن وبغل کردن از دل آسمان دربیاره مهراد اصلا معنای زندگی مشترک نمی دونه هنوز داره از راهکارهای قبلی که با سوزان داشته استفاده می کنه.
    آسمان....سوزان نیست که با گرفتن ماشین بتونه از دلش در بیاره.در هر صورت آسمان هم داره با گذر زمان ومشکلات پیش اومده محکم بودنو یاد می گیره.
    شاید خود مهراد با نبود بچه بتونه کنار بیاد ولی اگر ازاین مشکل حاجی خبردار بشه اجازه نمی ده آسمان با مهراد زندگی کنه مهراد تک پسره حاجی وتنها وارث بعد اون ...حاجی از همین قضیه برعلیه آسمان استفاده می کنه وشروع به اذیت کردن می کنه.
    راستی قضیه ی شراکت حامد ومهراد به کجا کشید هنوز باهم هستند!

    ممنونم آسمان جان🌸
    سفرت بی خطر💙💙

    سلام آسمان جان عزیزم 😍😍
    امیدوارم حالتون خوب باشه ،ممنون برای پستهای جدید و ممنون برای تعداد زیاد پارتها، و سپاسگزار از اینکه توجه نشون دادین و پاسخ پیام منو دادین ،خیلی لطف کردین 
    فقط آسمان جان داستان و تلخش نکنیا ، قربونت برم ،شر سوزان و برای همیشه از سر زندگی‌ مهراد و آسمان کم کن بخدا ثواب میکنی منم دعات میکنم 😘😘
    تو رو خدا سوزانم حامله نباشه پررو میشه، دل ما هم میشکنه😔😔
    بی صبرانه منتظر ادامه داستانت هستم
    قلم ات همیشه سبز
    سلام نحوه پست گذاری رو میگید لطفا
    چه روزهایی پست میزارین ؟؟
     ممنونم
    پاسخ:
    سلام عزیزم. ممنون از محبتت.تو کانال یه پستی گذاشتم راجع به پارت گذاری.
    روال خاصی نداره متاسفانه. هر وقت دستم برسه و فرصتی پیش بیاد مینویسم و ارسال میکنم. 
    بیشتر از یکساله که از شروع تایپ آنلاین رمان گذشته و همین روند پست گذاری رو داشتم. اما در مجموع هفته ای یکبار و  شش تا هفت  پست تقریبا طولانی داریم.ولی  متاسفانه این روزها ایران نیستم و فرصتی چندانب برای نوشتن دست نمیده.پستهای جدید در حال آماده شدنه که  ان شاالله به زودی ارسالشون میکنم. 
    سپاسگذارم از شما و همراهیتون
    سلام آسمان خانم عزیز ، روز بخیر ،اول یه خسته نباشید جانانه و یه دست مریزاد باید بگم به شما بابت این داستان زیبا و این قلم قوی و بی نظیر، واقعا لذت میبرم از خوندن داستان و بی اغراق تا الان سه بار از اول تا اینجای داستان رو خوندم ، واقعا عالیه ، عالی و بی نقص🌸🌸🌸
    فقط یه سوال در مورد نحوه پارت گذاری ؟ بی زحمت روزهاش رو توی کانال اعلام کنید ممنون میشم ، خیلی وقته پست جدید نداشتیم 
    دوستتون دارم و خیلی خوشحالم که افتخار خوندن آنلاین رمان تا آسمان نصیبم شده 😍😍😍
    آسمان جانم سلام.....من چند روزه دارم رمانتو میخونم وواقعا مجذوب قلم شیوات شدم....میتونم با تموم وجود بگم احسنت   معرکه بود نه از روی تعارف....لذت بردم از تک تک جملاتی که مطمئن م کلی تحقیق وتجربه پشتش خوابیده......لحظه لحظه ی دیالوگها تو شرکت...رستوران....حتی بیمارستان.....کاملا متفکرانه وقابل باور نوشته شده....قلم مانا عزیز دل
    پاسخ:
    سلام عزیزم. منم از شما ممنونم که همراهیدو خدارو شکر که رضایت داشتین.
    سلام آسمان جان
    مطمئنا دکتر افکاری متوجه شده رفتارهای بد وبدور از ادب حاجی شده، مردی که به غیر ازپول وثروت به هیچ چیز دیگه اهمیت نمی ده وارزش انسانهارو با جیب پولشون مقایسه می کنه اصلا ارزش هم صحبت شدن نداره.
    امثال حاجی هیچ وقت درست نمی شن چون فکر می کنن حق با اونهاست واین دیگران هستن که اشتباه می کنن .شاید به خاطر همسرش مدتی ناراحت باشه ولی فکر نکنم از از نظر اخلاقی باعث دگرگونی بشه که اگر اینطور بود قبل از این هم حاج خانوم بیماری قلبی داشت وحاجی خوب می دونست که چقدر به آسمان علاقه منده...این مرد هیچ چیز وهیچ کس براش اهمیت نداره.
    مهراد باز ازکاری که کرده پشیمونه، نمی دونم چرا قبل از انجام هر کاری فکر نمی کنه.. اگر سوزان هم به جای آسمان بود اینطور برخورد می کرد!متاسفانه مهراد از خوش قلبی آسمان نهایت استفاده رو داره می بره هر موقع که دلش می خواد  با بدترین حرف ها دلشو می شکنه وهر موقع که آروم میشه می خواد دل آسمانو با چند تا حرف بدست بیاره.مهراد کلا احتیاج به یک برخورد محکم داره تا فکر نکنه که می تونه با این رویه یک عمر با آسمان زندگی کنه.
    البته نباید فراموش کنیم مدت زیادی نیست که هر دو وارد رابطه شدند بالاخره هر زندگی مشکلات خودشو داره  نمی شه از مهرادی که همیشه راحت برای خودش هرطور که می خواد زندگی کرده توقع داشت  روابطش با زنها از ابتدا همینطور بوده.

    ممنون آسمان جان🌸
  • مریم جعفری نسب
  • سلام. آسمان جان پستهای این دفعه علیرغم غمی که به خاطر حاج خانم روی دلهای آسمان و مهراد نشسته بود، به من یکی خیلی چسبید.
    از موضع قدرت برخورد کردن آسمان رو دوست دارم، این دفعه مهراد مقابلش مثل یه بچه کودن خطاکار شده بود که جایی برای بخشش باقی نگذاشته،آسمان در دو موقعیت حساس گذشت کرد...یکی زمان مطلع شدن از خیانت مهراد در حق خودش و رابطه با سوزان،یکی هم برخورد زشت و بی منطقش رو در برخورد با تماس دکتر معین....که خب برا آسمان قابل توجیه بوده، اولی رو به عدم رضایت مهراد و خب حضور قبلی سوزان،و دیگری رو به تعصب و غیرت یک مرد به همسرش توجیه کرد،اما جانبداری بی منطقش از آزیتا و حامد و بی شعوریشون و ندیده گرفتن اون همه توهین قابل گذشت نیست، بخصوص که آسمان با شنیدن حرفهای حاجی جری تر هم شده.....
    اما امان از حاجی، این مردک جز پول چی داره؟ به چیش مینازه؟ حتی شعور برخورد با فرد محترم ومتشخصی مثل دکتر افکاری رو نداره،حالا اگر طرفش از قشر پایین جامعه بود هم یه حرفی.....
    اما انصافا حاجی با وزنه ارزش انسانی نوکر دکتر افکاری هم حساب نمیشه....
    این مرد رو روزگار باید سر جاش بنشونه اونم طوری که دیگه بلند نشه...
    احتمالا با از دست دادن همسرش که عمری سنگر خطاهاش بوده، بچه هاش دیگه براش احترامی قائل نخواهند بود.....
    خب من حسابی منتظر رو شدن برگ برنده حاجی و سوزانم.... اما پیشاپیش دلم برا مهراد میسوزه، به قول لیلا جان که با نقدش خیلی موافق بودم مهراد شخصیت تخریب شده ای داره که حاجی کامل تخریب کرده و سوزان با طرح و نقشه خودش اونو ساخته وچنین چیزی به درد آسمان نمیخوره مگر با یک بازسازی اساسی.....
     راستش برای من هنوزم ماهیت عشقی که مهراد به آسمان داره عجیبه، شاید درست مثل آسمان اونم فقط دنبال یک پناه میگشته وگرنه که تا اونجایی که ما دیدیم رابطه مهراد و سوزان خوب بود و مهراد با سوزان هم خاطرات خوبی داشت و شاید اگر سر و کله آسمان تو زندگی مهراد پیدا نمیشد با هم به ازدواج رسمی هم میرسیدند مگر این که فرض کنیم مهراد به سوزان فقط به چشم رفع نیاز و هوس نگاه میکرده که اون اوایل واقعا چنین چیزی توی رفتارش دیده نمیشد.
  • مریم جعفری نسب
  • سلام. آسمان عزیزم، برات آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم هر چه زودتر حالت خوب بشه،گلودرد و سرماخوردگی تابستون خیلی وحشتناکتر از زمستونه..... 
    خب من نقد هر دو دوست خوبمون رو در مورد مهراد خوندم،هم مهشید جان که خیلی مهراد رو دوست داره و هم آرزو خانم که تک تک کارهای مهراد رو از اول لیست کرده و یادش نرفته.... 
    اما حقیقت اینه که احساسات اغلب ما خواننده ها با قلم شما تغییر میکنه آسمان جان......
    چه اون اوایل که با ادا و سیلی و ترک کردن آسمان و رفتنش پیش سوزان میخواستم سر به تن مهراد نباشه و چه بعدش که همپای آسمان قصه عاشقش شدم و چه حالا که درست به اندازه آسمان از حماقت و ندانم کاریش کفری هستم و دلم تنبیهش رو میخواد اونم اساسی.....
    در اینکه شخصیت حاجی یک شخصیت سیاه و منفور هست شکی نیست اما اینکه چی به این فرد تا این حد میدان عمل داده برمیگرده به شخصیت منفعل حاج خانم که هیچگاه جلوی زورگویی این مرد نایستاده و جلوشو نگرفته، وگرنه قبلا دیدیم که زور محمد که به حرفش گوش نداد چربید و حرفش رو به کرسی نشوند و اگر مرگ بهش مجال میداد هیچ‌وقت مثل مهراد اجازه دخالت در زندگیش رو به حاجی نمیداد، اما مهراد و تابان کاملا منفعلانه عمل میکنند. 
    سلام آسمان جان، ..روزت بخیر گلم


    همونطور که خود مهراد هم گفت حمایت بیش از حدش از آزیتا فقط حماقت بود مهراد از آزیتا وحامد برای خودش یک بت ساخته بود وفکر می کرد که چون سالیان زیادی باهاشون رابطه ی دوستی داشته،پس نمی تونن برای زندگیش ضرری داشته باشند.معلومه آزیتا کاملا از موقعیت پیش اومده سو ءاستفاده کرده تا خودشو بی گناه نشون بده اونروز هم کنار خیابون ایستاده تا آسمانو پیش مهراد وحامد گناهکار نشون بده .عکس اعمل حامد در مورد آسمان واقعا دردناک بود مهراد انقدر به این زن وشوهر رو داده که یک مرد غریبه به خودش همچین اجازه ای می ده که در مورد همسر دوستش مقابل دوستش اینطور صحبت کنه وتهدیدش کنه....درسته مهراد متوجه نقشه ی آزیتا وحامدوسوزان شد ولی حالا بعد از اینکه با حرفاش دل آسمانو شکست چه فایده ای داره!زندگیشو با آسمان به نقطه ای رسوند که دیگه ابراز علاقشو هم باور نمی کنه.
    مهراد چرا با سوزان یکبار برای همیشه صحبت قاطع نمی کنه وچرا اجازه می ده حالا بعد این همه مدت باز صحبتش یا اثرش تو زندگیشون باشه.
    حامد اگر تو موقعیت مهراد بود باز هم اینطور روشن فکر عمل می کرد وهمدست آزیتا می شد این وسط به اون چی می رسه!
    حرف حاجی در مورد رفتن آسمان مشکوک بود هیچ دلم نمی خواد باور کنم که حاجی هم با سوزان همدست شده، حاجی از تمام زندگی مهراد خبر داره حتی از فروش خونه اش...پس امکانش هست که این وسط با سوزان در ارتباط باشه واین جسارت از طرف حاجی به سوزان داده شده باشه.
    طفلک حاج خانوم که گیر همچین مرد پست ونادانی افتاده ،این همه سال با نرمش ومهربونی با حاجی زندگی کرده ونتیجه ی این سالهارو حاجی با حرفاش خیلی خوب بهش برگردوند
     البته این رفتار زنان نسل قبل از نظر خودشون درست بوده ..همیشه باید مطیع رفتارهای همسرشون باشند.
    شاید حال بد حاج خانوم باعث بشه حاجی با خواستگارهای دخترش اینطور خصمانه برخورد نکنه.

    آسمان جان انشاا..که حالت خیلی زود خوب بشه ..در ضمن خسته نباشی عزیزم🌻🌻
    قلمت جاوید💙💙
    پاسخ:
    سلام. ممنون از نقدت
     مث همیشه جامع و درست. حاجی مرد دون و پستیه. مرد همیشه مدعی و شاکی که از همه طلب داره.
    مهره ای به شدت سیاه که علی رغم حضور اندکش سایه ی شومش رو سر زندگی کرکترای قصه کشیده شده.در مورد مهراد هم میشه گفت که زمانی متوحه ی اشتباهاتش میشه که دیر شده اما اینبار دیگه همه چی فرق کرده. هم آسمان همشرایط حاکم بر قصه.
    باید دید در ادامه چی پیش میاد و حماقت اینبار مهراد چ نتایجی به بار میاره.
    مرسی ازت آرزوی عزیز. 
    منم برات آرزوی سلامتی و صحت میکنم.
    به شدت سرفه میکنم. رزاهم اسممو گذاشته خروسک
    سلام آسمان جان
    عصر آدینه بخیر🌸🌸🌸
    هر کسی می تونه برداشت خودشو داشته باشه،الان من این متن خوندم به حس خودم شک کردم ..چرا از ابتدا نسبت به مهراد حس خوبی  نداشتم!
    آسمان از ابتدای زندگی خیلی صبور بود اون کسی که از خود گذشتگی کرد آسمان بود سیلی هایی که روز های اول زندگی مشترکش خورد فراموش نکردم..شبهایی که تو خونه بدون همسرش بود هم همینطور...توی یک شهر غریب  تنها همدمش حاج خانوم بود...اسمش بود که متاهله ولی ماه های اول ازدواجش تنها بود فقط به خاطر فکر مریض مهراد...که حس می کرد تو مرگ برادرش آسمان مقصره بدون هیچ دلیل قانع کننده ای.
    خیانتش بعد از ازدواج هم که کلا بحثش جداست با سوزان گردش ومسافرت می رفت ولی آسمان تنها بود ...به خاطر دل مادرش هم پای بازی حاجی با آسمان شد مهراد به اندازه ی حاجی تو این قضیه مقصره.
    آسمان جان همه ی مردها به وقتش می تونن خوب با کلمات بازی کنند مهم اینکه که به موقع پشت همسرشونو خالی نکنن که مهراد تو اولین برخورد نشون داد که هنوز نمی تونه مسئولیت زندگی قبول کنه واصلا لایق نیست واون قدر که نشون می ده اصلا علاقه مند نیست وگرنه کدوم مرد عاشقی به خاطر ناراحتی همسر دوستش به عشقش می گه ازت ناامید شدم!پس عشقی وجود نداشته.

    💜💟💝
    سلام آسمان عزیز💋


    با خوندن این پست های اخیر فکر کردم قبل اشاره ای به رابطه ی بین سوزان ومهراد شده ومن فراموش کردم فقط قبلا مهراد از تماس های زیاد سوزان گفته بود وهیچ چیز دیگه ای بینشون نبود آخرین برخوردشون همون تهدیدهایی بود که سوزان کرد.
    این رفتارهای جدید مهراد منو مشکوک کرده که نکنه تمام این ابراز علاقه ها وبی تابی هاهمون چیزی باشه که حاجی از ابتدا خواسته بود انقدر خوب نقششو بازی کرده باشه که آسمان چشم بسته بدون هیچ مشورتی با هیچ کس خواسته ی حاجی برآورده کرده باشه..قبلا آسمان از رابطه ی خوبش با پدرش گفته بود چرا بدون اینکه با پدرش در این مورد مشورتی بکنه دست به همچین کاری زد! نمی دونم می تونه در این زمینه اصلا بعدها ادعایی داشته باشه یا نه!هیچ دلم نمی خواد حاجی برنده ی این بازی باشه.
    شاید اشاره ی آزیتا به صبر وتحمل آسمان هم مربوط به این قضیه باشه اینکه با فهمیدن حقیقت هم انقدر می تونه صبور باشه یا نه!چون یادمه سوزان از تمام نقشه های مهراد باخبر بود.
    اگر مهراد اون شب یک اخطار کوچیک به آزیتا می داد هیچ وقت اون به خودش همچین اجازه ای نمی داد که بخواد این بازی راه بندازه ورابطه ی تموم شده ای رو دوباره بخواد پیوند بده.چرا باید زندگی مهراد انقدر برای آزیتا مهم باشه مگه سوزان به غیر از یک مدت صیغه ی طولانی چیز دیگه ای هم بوده.تا اونجا که یادمه حامد برای مهراد کار می کرد وشخصیت بدی نداشت ولی اون هم اون شب در برابر رفتارهای آزیتا سکوت کرده بود وهیچ حرفی نمی زد. اینطور که به نظر میاد جای مهراد وحامد عوض شده انگار مهراد از چیزی می ترسه به خاطر همین اینطور جانب دوستشو می گیره ...اما یک مرد چقدر باید پست وحقیر باشه تا اجازه بده دیگران همسرشو اینطور بازیچه کنند پس اون همه ادعای عاشقی همش در حد حرف بود اگر بنا باشه مهراد پشت  همسرشو با کوچکترین مشکلی خالی کنه پس به چه درد می خوره!اوج حقیر بودن خودشو اونجا رسوند که به آسمان گفت داره ازش ناامید می شه به خاطر کی!آزیتا؟؟؟
    چرا باید همسر دوستش انقدر تو زندگی مهراد پررنگ باشه که به خاطر اون اینطور با همسرش برخورد کنه!
    از ابتدای زندگی مهراد شخصیت متزلزلی داشت که امروز عاشق بود وفردا فارغ،یک روز با سوزان بود وروز دیگه با آسمان ...به نظرم اصلا نمی تونه تکیه گاه خوبی برای زندگی با آسمان باشه هر روز یک چشمه از رفتارها وعادات بد اخلاقیشو نشون می ده.کاش آسمان همون روز که فهمید مهراد چطور بهش خیانت کرده اونو ترک می کرد مهراد اصلا ارزش گذشت وفداکاری نداره چون هر بار که عصبانی می شه نشون می ده آدم پستیه ...کاش حاجی اون شب به پدر آسمان از صدمه ی دستش می گفت احساس می کنم اطرافیان از سادگی ومظلومیتش دارند بیش از حد سو استفاده می کنند.
    این کمرنگ شدن خانواده ی آسمان کمی غیر قابل باوره،چطور می تونند دخترشونو به امید مهراد ول کنند هر چقدر هم که مهراد خوب باشه باز دخترشون توی یک شهر غریب داره تنها زندگی می کنه.
    آسمان جان بی صبرانه منتظر ادامه ی داستان هستم
    قلمت سبز عزیزم🌺🌺🌺

  • مریم جعفری نسب
  • سلام. آسمان عزیزم، یک دنیا ممنون گلم،وای که چه ذوقی کردم از لطف و محبتت،خیلی خیلی از توجهت ممنونم. 
    اما تو کار مهراد موندم،نوع جبهه گیریش در مقابل آسمان در دفاع از آزیتای احمق درست مثل مرد بی منطقی هست که داره از مادر و خواهر بدذات و بدجنسش در مقابل همسرش دفاع میکنه و اصلا هم رفتار آشکارا زشت آنها مهم نیست بلکه فقط وفقط خضوع و ابراز بندگی همسرش در مقابل مادر و خواهرش اهمیت دارد.انگار که در این جنگ کمر به شکست آسمان بسته به هر قیمتی، کاملا یادش رفته که به قول آسمان آبکی عشقش بود، همه زندگیش بود، همونی که باهاش کاری کرده بود که به جز اسم و خیال اون چیزی در سرش نبود....
    نمیدونم من گیج شدم یا شخصیت مهراد این قدر سست و بی بنیاد بوده، اصلا پذیرش این همه دو گانگی در یک آدم راحت نیست،نمیشه یکی اون همه عاشق که مثل آهن ربا همه ما رو دنبال این عشق زیبا و قابل ستایش کشونده ،یکباره این قدر متزلزل، دهن بین و کوته فکر از آب دربیاد اون هم با وجود اینکه شاهد نمایش زشت آزیتا هم بوده....
    ناگفته پیداست که جمله آخر آسمان مبنی بر اینکه هیچ کاری نمیکنی، شوهر بی عرضه من.... کاملا محقق میشه،چون حتما آزیتا با دوز و دغل و مظلوم نمایی همه چیز رو وارونه جلوه میده و مهراد هم که نزده میرقصه....
    رفتار حامد هم عجیب بود،از ابتدای داستان اون رو آدم منفور و آشغالی مثل زنش ندیده بودیم که شب میهمانی به زنش اجازه اون رفتار رو بده و مانعش هم نشه..... 
    از طرفی آزیتا و سوزان که در جریان نوع رفتار مهراد با آسمان نیستند، پس حتما کاسه دیگه ای زیر نیم کاسه دارند....
    و بیچاره آسمان با یک پدر شوهر پلید و خودخواه، یه شوهر سست و غیرقابل اتکا و بی منطق،ودشمنانی رذل و پست مثل آزیتا و سوزان چی کار باید بکنه؟؟؟؟
    وای آسمان جونم ناامیدمون نکن، دارم کم کم نگران عاقبت داستان میشم، حق آسمان این همه ظلم نیست،کاش چنته ش پر بود، اما به هر طرف نگاه میکنم میبینم تا اینجا آسمان باخته، نه به خاطر سهمی که حاجی با حقه بازی بالا کشید که چشم آسمان هیچ گاه دنبال اون سهم نبود،بلکه به خاطر مهراد که بعد از محمد به قلب آسمان شبیخون زد و حالا داره از خودش اون رویی رو نشون میده که نه تنها آسمان بلکه ما رو هم ناامید کرده
    مواظب آسمانمون باش، دلمون طاقت این همه غمش رو نداره،جالبه که همه آسمان خونها توی گروه های مختلف امروز واقعا از شخصیت مهراد عصبانی بودند و این همه تضاد رو زیر سوال میبردند

  • مریم جعفری نسب
  • سلام، آسمان جانم، گلی قربون دستت، فقط کاش پستها بیشتر بود.
    جانم، وقتی آسمان از اون پوسته مظلوم و تو سری خور بیرون میاد کلی ذوق میکنم،راستش من از موقعی که خطای مهراد رو راحت بخشید از دستش کفریم. مهراد یه تنبیه درست و حسابی لازم داره، نه فقط مهراد بلکه اون حاجی گردن کلفت هم.....
    راستش رو بخوای من هم مدل حاجی زیاد دیدم حتی عاقبتشون رو هم دیدم،که با سکته مغزی و بیماریهایی به مراتب بدتر دنیا رو در اوج خواری و درد ترک کردند و با چشمهای خودشون شاهد تقسیم اموالی بودند که دیگران رو به خاطرش چزوندن..... 
    راستش رو بخوای من از اولش هم به عشق مهراد شک داشتم،تا اونجایی که یادمه شب اول که آسمان رو کتک زد و رفت سراغ سوزان بهش گفت تو زن اول و اخرمی، بعد هم در عرض چند ماه دگرگون شد و عاشق آسمان شد و....آدمی که به راحتی ایستگاه های دلشون بدل میکنه واقعا میشه به عشقش تکیه کرد؟؟؟؟؟ 
    بعد هم هدف سوزان و آزیتای نکبتی چی بود؟میخواستند از آسمان زهر چشم بگیرند؟ که چی بشه حالا؟
    وای چه شود..... آسمان بذاره بره بعد هم بفهمه حامله ست؟؟؟؟؟؟؟
    صبحت بخیر 


    چه توقعی می شد از آزیتا داشت مطمئنا دوست سوزان یک هست بدتر از خودش،زن احمقی که به مهمون خونه اش اونطور توهین می کنه نمی تونه آدم عاقلی باشه.باورم نشد که آسمان به دنبال آزیتا رفته باشه تو این مورد تقصیر خود آسمان بود می تونست براش پیام بفرسته که براش کار پیش اومده ونمی تونه بدنبالش بره...مگه راننده ی شخصیش بود که بخواد به وظیفه اش عمل کنه.به خاطر فهم وشعور نداشته ی آزیتا با مهراد بحثش شده بود همین برای نرفتنش کافی بود.
    آزیتا وسوزان هر دو برای این همراهی نقشه کشیده بودند تا سوزان خودشو به آسمان نشون بده بهش بفهمونه که هنوز هم اطراف زندگیش هست واز چیزی نمی ترسه.
    اگر قبلا شک داشتم حالا مطمئن شدم که این دو زن دستشون برگ برنده ای دارند که انقدر جسور هستند وپشتشون گرمه .چقدر آزیتا کثیفه که آسمانو برای مهراد کم می بینه خودش یک زنه چطور می تونه هر بار خورد شدن آسمانو ببینه! حامد از نقشه های زنش خبر داره یا سرشو مثل کبک زیر برف کرده !
    همه ی رفتار اطرافیان با آسمان یک طرف بی محلی وقهر مهراد طرف دیگه...که هنوز معلوم نیست که چرا با اون همه ادعا اینطور رفتار می کنه .کاش آسمان به مهراد علاقه مند نمی شد با وجود خواستگارهای خوبی که داشت می تونست خارج از هیاهوی این خانواده برای خودش راحت زندگی کنه.
    حاجی به خاطر یک رستوران به زندگی آسمان گند زد بچه های خودش به اخلاق پدرشون واقف هستند و می تونن تحمل کنند ولی عروس یک خانواده مجبور نیست همه ی توهین ها وحقارت هارو تحمل کنه.چه بد که مهراد هم داره هر روز بیشتر شبیه حاجی می شه شاید در ظاهر با کارهای حاجی مخالف باشه ولی در باطن خصوصیات اخلاقیش شبیه حاجی داره می شه.فقط مهراد روشن فکر تر عمل می کنه.


    ممنونم آسمان جان 💟💟💟


    سلام آسمان عزیز

    مهراد چه مرد پر توقعیه!با حرف هایی که آزیتا زد آسمان چکار باید می کرد تمام میهمانی لبخند می زد وطوری برخورد که بهش توهین نشده !به نظرم آسمان باید با همون لحنی که حرف شنیده بود جواب می داد بعضی مواقع نجابت زیاد تبدیل به کثافت می شه...
    مهراد متوجه تمام کنایه های آزیتا شده بود ولی من نفهمیدم چرا داشت عوض حمایت از آسمان از آزیتا حمایت می کرد !تمام اون چندخطو ناباورانه خوندم باورم نمی شد اون مهرادی که اون همه ادعای عاشقی داشت با این لحن کوبنده به خاطر آزیتا صحبت کنه.شاید وقتش رسیده آسمان یک درس حسابی به مهراد بده بنا نیست که آسمان تمام عمرشو تاوان زندگی با مهراد بده...چرا باید آسمان به خاطر شرایط آزیتا خودشو به نفهمی می زد..مگه کسی مجبورش کرده بود که مهمونی بده اونم که حامد گفت غذا از رستوران می گیره.شرایطش اگر بد بود زبونشو نگه می داشت
    با این رفتارهای مهراد با خودم فکر کردم اصلا لیاقت بخشیده شدن داشت!این
    دفعه ی چندم بود که آسمانو اذیت کرد ودلشو شکست...کاش آسمان به مرور کمی بزرگ بشه بفهمه بخشش زود همیشه خوب نیست مهراد باید درست زندگی کردنو یاد بگیره.


    ممنونم آسمان عزیز🎇🎇🎇



  • مریم جعفری نسب
  • سلام. آسمان جان، توی این پست قلبم برای آسمان فشرده شد.دیگه کاملا از مهراد و عشقش ناامید شدم،چطور ممکنه آدمی که ادعای عاشقی داره،چشمش رو تا این حد روی تحقیر عشقش ببنده و مثل لاتهای چاله میدونی برای کوتاه نیومدن و عدم پذیرش خفت جلوی دوستان عزیز و صد البته بی فرهنگ، عقده ای،وبی شعورش سر آسمان داد بکشه و طلبکار باشه..... 
    طفلک آسمان.....ظرف همین دو پست مطمئن شدم که عشق مهراد مفت نمی ارزه و تکیه گاه به درد بخوری نیست بخصوص که اگر با ترفندهای سوزان و احتمال حاملگیش آسمان مجبور به ترک مهراد بشه، حاجی هم منتظر فرصت برای خط زدن آسمان از زندگی مهراده، اون هم الان که به بهانه تغییرات و تعمیرات مالکیت رستورانی که محمد بخشیده بود رو از دستش خارج کرده و دیگه به ادامه بازی نیاز نداره....
    راستش دلم بیچارگی مطلق میخواد برای برای پدر و پسر....کاش هم آسمان از شر مهراد خلاص بشه هم حاج خانم از شر حاجی....حاجی هم دور و برش از همه خالی بشه و با ثروتش و یک پا لب گور تنها بمونه....
    مهراد به هیچوجه شبیه یه فرد خارج رفته و تحصیلکرده نیست،تربیت و خو وخصلتش که کاملا تحت تاثیر حاجی هست، از اون شخصیت غیر قابل تحملی ساخته، تا زمانی که آسمان همه جوره ساپورتش میکنه ارومه و با کوچکترین مخالفتی هر چند منطقی دگرگون میشه.....
    احساس میکنم حضور اون پسر ارمنی بی حکمت نیست و یه جایی قراره به داد آسمان برسه....یه جایی که شاید آسمان به این باور برسه که باید مهراد رو ترک کنه.
    اگر سوزان باردار باشه حتی دروغ و با نقشه به هم زدن زندگی مهراد.،درسته که آسمان مظلوم ضربه میخوره اما شاید حق مهراد و حاجی کف دستشون گذاشته بشه. من جای آسمان بودم خیلی قبلتر قید مهراد رو زده بودم.
    آسمان جان فاصله پستها بعضی وقتها زیاده،لطفا منتظرمون نذار
    سلام 
    خسته نباشید برای نوشتن این رمان طولانی  .واقعا طولانی 
    وای از دست این مهراد واقعا شخصیت مزخرفی داره 
    اگه شخص من جای آسمان بود بعد از دعوا سر معین ترکش کرده بودم .تو را خدا حول  ولا به جون مون ننداز. خیلی کشش نده این آسی  بدبختو  با سوزان نچزون  .اگه سوزان  آمد  با بچه کاری کن آسی بره. ول کنه مهراد و 
    من وقتی رمان میخوانم قلب خودمو میگذارم وسط  .هر ناراحتی که آسی میکشه  به واسطه خیانتهای مهراد من هم   حسش میکنم انکار برا خودن رخ داده زیاد همزاد پنداری میکنم باش  
    خلاصه اگه امکان داره مهراد رو بب رفتن آسی بچزون تا دلم خنک شه. مثلا آسی بذاره با یکی بده مهراد بسوزه 😉😈
    نکته دیگه  اگه گروه برای نقد تو تلگرام بود بهتر بود
    دسترسی این جوری به شما راحت تر بود 
    اینجا کمی سخته

    ممنون برای همه چیز

    پاسخ:
    سلام سحر عزیز. از ابنکه با دل و جون و با همه قلبت داری رمان رو میخونی کمال تشکر رو ازت دارم چون من هم با همه ی وجودم نوشتمش. وچی برای یه نویسنده قشنگتر از این که کارش با عشق خونده بشه.
    رمان بعد اتمام یه خورده کار داره. بهر حال پارتهایی هست که تصمیم دارم حذف یا ادغام و یا ویرایششون کنم. برخی بخشها نیاز به باز نگری داره و مطمئنا ار حجم فعلی اون کاسته خواهد شد. من سالهایت که دارم با ابن کرکترا زندگی میکنم و خوب همه چیز برام عین حقیقت پیش چشممه و سخته که نادیده بگیرمشون. شاید خم از ناکافی بودن تجربم عاید شده ولی هر چه که هست خط به خطش ...کلمه به کلمش از دلم بر اومده.
    خوشحالم از همراهیت. امیدوارم با پایانی معقول همه رو راضی نگه دارم.
    بازم مرسی. حضورت سبز
  • مریم جعفری نسب
  • سلام.آسمان جان ممنون از رمان زیبا و قشنگت ولحظه های بی نظیرش که اونها رو با ما شریک میشی. راستش حرف و حدیث زیاده و مجال گفتن کوتاه اما با پست آخر و برخورد آزیتا با آسمان خیلی تعجب کردم، اصولا تا حالا با وجود اینکه میدونستم دوست سوزان بوده اما تصور دیگری ازش داشتم، راستش با وجود عمق دوستی بین مهراد و حامد و آزیتا از شخصیت مهراد ناامید شدم که چطور میتونه با همچین موجودی صمیمیت برقرار کنه،رفتار آزیتا، حتی همون دو سه جمله ای که خطاب به آسمان عنوان کرد به قدری خصمانه و توهین آمیز بود وعلاوه بر اون استقبال زشت و حرفش در بدو ورود که من انتظار برخورد جدی تری از مهراد داشتم نه اینکه به راحتی و با لبخند به این مکالمات گوش بده.....
    چطور با اون همه دقت و تیزبینی خصومت وشمشیر از رو بسته آزیتا رو ندید میگیره و پیشنهاد همراهی آسمان با آزیتا رو که کاملا پیداست اهدافی درشت داره تایید میکنه اون هم درست زمانی که از طرف سوزان تهدید شده و این توطئه آشکار رو میبینه؟؟؟؟؟

    پاسخ:
    به به مریم بانوی عزیزم. خواننده ی مهربون و با محبت من. خیلی خیلی خوشحالم از آشنایی با شما بانو . و خرسندم از همراهی و قدم رنجه کردنتون بانو. متاسفانه تو تلگرام امکان پاسخگویی برام مقدور نیست مریم جان. بهر حال پوزش میخوام از اینکه نمیتونم محبتهاتون به درستی پاسخگو باشم. همین که با منین و لطفتون در هر شرایط شامل حالم سپاسگزارم.
    در مورد نقد هم کاملا باشما عزیز دل موافقم. مهراد هر قدر هم عاشق باشه زیر دست همون فرهنگ و همون پدر خودخواه بزرگ شده و به شدت معتقدم باید تنبیه بشه.سپاسگزارم
    سلام عزیزم

    این پایان تلخ حق یلدای عاشق نبود کاش یلدا حمایت خانواده اش رو داشت کاش کمی مقاوم تر ومحکم تر بود تا اینچین زود نمی رفت نمی دونم اون آقای دکتر هم بود یا نه!اینجور آدم ها متاسفانه چیزی به نام وجدان ندارند.
    استقبال سردو برخود آزیتا تو اولین دیدار کمی تند بود مخصوصا اشاره ی ظریفش به قد آسمان،فکر نمی کنم حتی خود مهراد هم قبلا این روی آزیتارو دیده باشه به خوبی معلوم بود که این دعوت با برنامه ریزی صورت گرفته یا آزیتا هم تحت تاثیر حرف های سوزان قرار گرفته که اینچین در مورد شغل آسمان داشت نظر می داد.
    درخواست آزیتا از آسمان برای همراهی کمی مشکوک بود چرا باید در اولین جلسه آشنایی همچین چیزی بخواد مگه اون هم مثل آسمان کسی نزدیک خودش نداره!یا تنهاست! طفلک آسمان هم چقدر زود قبول کرد
    .آزیتا زن بی عقلیه ...اگر کمی شعور وفهمش می رسید هیچوقت اینچنین با آسمان برخورد نمی کرد. کارکردن حامد و دوستیشو با مهراد نادیده نمی گرفت .زن به اون گندگی خیر سرش مادر آینده نمی دونه مهراد هیچوقت همسرشو ول نمی کنه وطاقت ناراحتی آسمان نداره.مطمئنا حامد از جایگاه آسمان پیش مهراد صحبت کرده...اصلا از برخورد آزیتا خوشم نیومد 😞
    دلم برای آسمان این روزها می سوزه هر جا که می ره به خاطر گذشته ی مهراد ملامت می شه وکلی حرف  بهش گفته می شه ...نمی دونم تاکی می تونه سکوت کنه...به نظر منم صبر وطاقتش ستودنیه.

    آسمان جان هرجا که هستی نگاه خدا به همراهت💟💟
    خوش بگذره بهت گلم🌺

    پاسخ:
    آرزوی عزیزم. من چی بگم از لطف و محبت شما بانوی همراه و صمیمی  نقدهاتون هر بار دنیایی انرژی به من میده.
    نظرت درباره ی یلدا متاسفانه درسته. بعضی آدما از جایگاه والای خودشون بیخبرن و پا به هر بی سرو پایی میدن و اسمشو عشق میزارن. یلدا از سادگی خودش ضربه خورد و با ارزشترین چیزشو که همون نعمت حیات بود رو از دست داد.
    آزیتا هم یکی از کرکترهای سیاه داستانه که با هدفی شوم وارد قصه شده.و خوب آسمان هم باید یاد بگیره که سادگی همیشه هم خوب نیست. چه خوبه گاهی آدم بتونه  ثبات  عقیده داشته باشه.و چشمشو روی حقایق زندگی باز کنه. توی دنیای امروز متاسفانه باید یاد گرفت که همه ی آدمها ذات پلیدی دارن مگر اینکه خلافش ثابت بشه.
    ممنونم از نگاه مهربون و گرمت به من و قصه.
    شرمنده اگه دیر پاسخگو بودم عزیرم
    سلام آسمان عزیز

    از لطف ومحبتی که داشتی بی نهایت ممنونم💖💖💖

    از دخترمون همچین بی دقتی بعید بود البته با وجود مهراد طفلک چکار می تونست بکنه!کاش تو همون آزمایشگاه شلوغ می موند ولی خونه ی حاجی نمی رفت واون حرف هارو نمی شنید.
    راستش شنیدن اون حرفها از زبان حاجی خودخواه دل منم بدرد آورد چطور به خودش همچین اجازه ای می ده که شخصیت دیگرانو اینطور خورد کنه اگر به جای آسمان بودم همون جا سوالات ذهنمو می پرسیدم  آسمان چطور تونست با شنیدن اون حرف ها سکوت کنه وچیزی نگه!
    حاجی چنان براسب مراد سوار شده که فکر می کنه تا ابد الایام می خواد زنده بمونه وزندگی به اطرافیانش زهر کنه.
    چقدر دلم می خواست یا مهراد یا حاجی حقیقت ازدواجشونو می گفتند این حق آسمان که از تمام نقشه های این خانواده با خبر بشه .


    قلمت مانا🎇🎇🎇
    سلام آسمان جان

    لحظات زیبای باهم بودن مهراد وآسمان انقدر زیبا بود که دوست نداشتم تموم بشه اما تجربه در مورد این دونفر نشون داده که همیشه یک نفر پیدامیشه که اجازه نده خوشی هاشون پایدار باشه...مهراد اگر از عهده ی هرکس بربیاد از عهده ی حاجی نمی تونه...متاسفانه غریبه نیست که بخواد از راهه های دیگه حسابشو برسه پدرشه...پدر خودخواهی که دست از مبارزه نمی کشه وهمچنان امیدواره که مهراد و از آسمان جدا کنه .اگر اشتباه نکنم این قضیه رو به فرهاد اطلاع می ده اما وقتی دونفر  بهم علاقه داشته باشند هیچ کس نمی تونه کاری بکنه...


    موفق باشی عزیزم🌷🌷🌷
    سلام آسمان جانم

    کاش مهراد از آسمان دلیل کارو یلدارو می پرسید بد نبود می فهمید که گاهی خودخواهی بزرگترها ممکنه چه بلایی سر اطرافیان بیاره البته خود مهراد قبلا قربانی خودخواهی های حاجی شده ولی همه که مثل مهراد بلد نیستند با مشکلات کناربیان .
    آسمان چرا از امضایی که به حاجی داده چیزی نمی گه !از سکوت حاجی هم تعجب می کنم چطور به مهراد هنوز چیزی نگفته!یادمه آسمان شایسته ی پسرش نمی دونست ...یعنی با این قضیه کنار اومده!
    از حرکات مهراد مشخصه که از اون تیپ مردانی هست که به فرزند خودش هم درآینده حسادت می کنه ...با علاقه ای که آسمان به بچه ها داره کار براش کمی سخت می شه..راستی در مورد قضیه آپشن های مهراد کمی برامون بگو😂


    موفق باشی💞💞💞
    سلام آسمان جان
    عیدت مبارک گلم🌸🌷🌸🌷🌸💋

    خیلی دوست داشتم بدونم سوزان چه پیغامی فرستاده که مهراد درخواست دیدار کرد اینطور که معلومه دلیل مهمی داره که باز جرات کرده با مهراد رو در رو بشه.کلا شخصیت پلیدی داره وهمونطور که قبلا گفتم به غیر از باردارشدنش هیچ دلیلی نمی تونه داشته باشه وقتی حتی هیچ وجه نقدی قبول نکرده...اون هم سوزانی که یک لحظه از جیب مهراد غافل نمی شد.
    آدم هایی مثل شاهین نباید دست کم گرفت از رفتارش مشخص بود که از تهدید وپلیس نمی ترسه ولی مهراد چرا اجازه نداد صحبت کنه !
    چه عجب حامد بالاخره دوستشو دعوت کرد امیدوارم خانومش هم مثل خودش صاف وصادق باشه ...هر چند با سابقه ی دوستی که با سوزان داره کمی غیرممکنه.
    با اتفاقی که افتاد فکر نمی کردم مهراد باز اجازه بده آسمان برای کار به بیمارستان بره،اما خب وقتی صحبت از مهراده مرد "غیرقابل پیش بینی"😉 به خوبی متوجه خطای خودش شده واز تنهایی آسمان تو این شهر خبر داه ونخواسته تنها سرگرمیشو با اون همه زحمتی که کشیده از بین ببره.
    کاش قبل از سوزان خبر بارداری آسمان داده می شد.

    قلمت پایدار عزیزدلم✨✨✨
    پاسخ:
    سلام عشق جانان. عیدت بندگی بر شما و خونواده ی محترمتون مبارک باشه.
    برای فهمیدن پیغام سوزان باید .کمی صبر کردو مسلمه که مهمه.
    اما مرد غیر قابل پیش بینی رو خیلی خوب اومدی و معلومه که به خوبی این پسرو شناختی.
    ظاهرا همه ی حواننده منتظر شنیدن خبر بارداری آسمانن. معلومه که اتفاق مبارکی  و جالبی خواهد شد اگر پیش بیادو واکنش مهراد از اون هم جالبتر میشه .
    اما در مورد کار کردن آسمان درسته. دقیقا مهراد هم به همین مسائل فکر کرده و تصمیم اشتغال مجدد به آسمان رو داره. به این مرد امیدوار شدم .بعضی وقتا خیلی خوب تصمیم میگیره و درست فکر میکنه.
    اما در مورد شاهین و حرفایی که قرار بود بزنه. چیزی نمیگم تا لذت خوندنشو با شما شریک بشم. کمی دیگه باید منتر بود و دید شاهین چه هدفی از دیدار مهراد داشت.
    ممنونم ازت بانو. خیلی خوشحالم میکنی با این حضور گرم و همیشگیت
    سلام آسمان مهربونم💖


    وقتی صحبتهای آسمانو وبخشش رو دیدم اول تو دلم سرزنشش کردم گفتم انقدر آسمان در مورد مهراد گذشت کرده که دیگه مهراد جایی برای بخشش نگذاشته...اما وقتی اعترافات مهراد شنیدم دیدم واقعا چه کار عاقلانه ای کرد که با صبر ومحبت نذاشت مشکلشون بیشتر از این بزرگ بشه.اینطور برخورد کردن یک دل بزرگ می خواد وکار هر کسی نیست که بتونه با متانت برخورد کنه.
    صحبت های مهراد در تمام موارد درست بود آسمان زمان به خصوصی به زندگیش اختصاص نداده بود ...متاسفانه آقایون کمی تو این مورد خودخواه تشریف دارند واز حق خودشون نمی گذرند.
    تنها مسئله ی لاینحلی که مونده اینکه مهراد هنوز با گذشته ی آسمان کنار نیومده وبه علاقه ی آسمان با تردید نگاه می کنه وبا هر حرکت آسمان نسبت به علاقه اش شک می کنه...مثل اینکه گذشته ی خودشو فراموش کرده !اگر آسمان به مهراد علاقه مند نبود چه چیزی می خواست اونو نگه داره!
    نظر باران عزیز خوندم ...اگر بنا باشه انسان به مرور زمان تغییر نکنه وهمون انسان روزهای جوونی باشه که زندگی نمی تونه بکنه ،مهم اینکه انسان از خطاهای خودش درس بگیره.مهراد در گذشته به آسمان علاقه مند نبود وحتی ازش متنفر بود ولی حالا که عاشقش شده نباید فرقی کرده باشه؟


    قلمت پایدار عزیزم🌼🌼🌼

    پاسخ:
    سلام آرزو جان. مرسی از نقد.
    کاملا موافقم با صحبتات. ولی در مورد بند آخرت. حالا خودمونیم دیگه چند درصد آدما از اشتباهاتشون درس میگیرن. یا چقدر میتونن مهارت کنترل شرایط رو داشته باشن. مهراد متاسفانه جزو شخصیتهایی هست که خیلی کم مبتونم روش مانور بدم .واز حداقل انعطاف برخورداره. از روز اول که قالب شخصیتیش ریخته شد همین چهار چوب رو راش در نظر داشتم. 
    البته که نسبت به گذشته تحول بزرگی در درونش اتفاق افتاده و خوب قبول دارم که باعثش هم عشق و علاقش تگنسبت به آسمان بود که خود عشق به تنهایی برای ساختن و پالایش انسان کفایت میکنه. ولی باز هم قبول دارم هم صحبت شمارو هم باران رو. قصه افتاده به سراشیبی پایان و لی راه زیادی هنوز باقی مونده . همین حرفها و به قول خود مهراد برون ریزی ها نشون میده که چقدر این شخصیت داره تلاش میکنه خودشو دگرگون کنه و برای آسمان اونی باشه که میخواد.
    بهر حال به اندازه ی آدمهای روی زمین طرز فکر و شیوه ی برخورد و رفتار متفاوت هست. اگر مهراد داره اشتباه میکنه خب مسلمه که نتیجشو هم خواهد دید. بازم ممنون از همگی شما. براتون آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم. وقتتون بخیر عزیزان
    به نظرم پست اخرت کارکتر مهراد خیلی تغییر کرد اصلا یکدفعه یکی دیگه شد  
    سعی کن پست رو درست کنی چون اصلا خوب نشده این نظر منه 
    مهراد طور دیگه نشون ما دادی نه یکی که مثل پست اخرت 
    سلام آسمان جان 💖
    شروع پست امروز با لبخند شروع کردم وآخرش شوکه شدم...نوشتن همچین پست حساسی حتما خیلی سخت بوده.ممنونم  👏👏👏
     

    درسته که آسمان دیر به فکر گفتن حقایق افتاد ولی مگه مهراد بعد از برگشتنش وقتی برای آسمان اختصاص داده بود!از طرفی شیفت کاری آسمان زیاد بود ...هردو برای هم کم گذاشتند هر دوتازه شروع به زندگی کردند ...شروع خوبی نداشتند ولی لااقل حالا نباید انقدر خودشونو درگیر کار می کردند.
    هنوز متوجه منظور معین نشدم برای مردی مثل اون با اون موقعیت مگه دختر کم بود که چشمش دنبال زن متاهل افتاده! با وجود اخطار آسمان باز اون موقع شب تماس گرفت که مهراد نسبت به همسرش بدگمان کنه تا به خواسته ی دلش برسه!از کجا شماره ی تلفن آسمان گرفته بود؟
    _ هر اتفاقی که افتاده بود مهراد باید اجازه می داد که آسمان توضیح بده ،با یک تماس تلفنی حق نداشت این بلارو سر همسرش بیاره...مگه آسمان تا حالا کاری کرده بود که نسبت بهش بدبین شده!چطور خودش پنهانی با سوزان رابطه داشت ..باهاش مسافرت می رفت و وووو....ولی به موقع اش توقع درک آسمان داشت ولی الان خودش اینجور برخورد کرد این حرف های مهراد هیچ جوره بخشش نداره.


    پایدار باشی دوست خوبم ✨✨✨

    آسمان جان عجب پست تپلی بود واقعا ممنونم👏👏👏
    ا
    نسان بعضی مواقع چنان در جریان زندگی غرق میشه که نمی تونه حقایق راحت ببینه احتیاج به تلنگر داره ،بعضی مواقع هم نمی خواد که ببینه..آسمان قلب پاک ومهربونی داره حتی گوشه ی ذهنش هم نقشه ها دسیسه های حاجی خطور نمی کنه از کجا می خواد بفهمه که حاجی برای رسیدن به رستوران با آینده وزندگی پسرش واون بازی کرده..چه بسا اگر رستوران نبود ازدواجی هم در کار نبود اگر حاجی تا حالا سکوت کرده ومثل حدید شخصیتشو لگدمال نکرده فقط به خاطر این جشن بوده وگرنه مردی نیست که از چیزی بترسه یا ناراحتی مهراد براش مهم باشه بعد این مراسم چون به خواسته اش رسیده حتما به سراغ آسمان می رسه.
    در مورد تصمیم مژگان ودلایلش اگر بخواهیم صحبت کنیم حرف بسیاره ولی بیشتر مواقع پسرها با اینجور دخترها ازدواج نمی کنند خیلی کم من دیدم اینجور روابط به ازدواج ختم بشه.
    آسمان تازه فهمیده که چرا برای ازدواج با محمد حاجی اون همه سختگیری کرد ولی برای ازدواجش با مهراد راحت رضایت داد چون تا به حال تو موقعیتش نبوده این حقیقتو ندیده.حاجی هم فقط به خاطر مراسم وجشن سکوت کرده حالا که به خواسته اش رسیده دیگه وجود آسمان پیش پسرش تحمل نمی کنه فقط منتظر مراسم بوده..چون مردی مثل اون نه از چیزی می ترسه ونه براش ناراحتی فرزندانش مهمه.
    آسمان باید در مورد اون امضاها ومزاحمت دکتر معین با مهراد صحبت کنه هر چند در مورد هر دو سکوتش اشتباه بوده ولی لااقل مهراد حواسشو جمع می کنه.

    ممنونم دوست عزیز🌼🌸🌸🌸
    سلام آسمان جان،طاعات وعبادات مقبول حق💖

    پرستاری شغل واقعا سختیه،هر چقدر هم که زمان بگذره انسان به دیدن صحنه های دلخراش عادت نمی کنه.. غم انگیز ترین ودردناک ترینش هم مربوط به کودکان بیماره که دل آدمو بدرد میاره وهیچ وقت براش این موضوع عادی نمی شه.
    دیدار حدید حدسش سخت نیست طفلک فکر کرده که از طریق آسمان می تونه مشکلشو با حاجی حل کنه خبر نداره که حاجی خود آسمان بعد این همه سال قبول نداره.
    مخافت مهراد با بچه دارشدن آسمان هنوز لاینحله..انگار اون می خواد زحمتشو بکشه تمام سختی یک کودک برای مادره...پدرها بیشتر مواقع فقط مخارجشو تامین می کنند.اما کاش آسمان بدون رضایت مهراد کاری نکنه چون این قضیه چیزی نیست که درموردش یک نفر تصمیم بگیره...اون هم مهرادی که انقدر رو این قضیه حساسیت داره.
    راستی سوزان اومد وسایلشو برد؟چرا مهراد به این سکوتش شک نکرد!یعنی این همه مدت هیچ شناختی از سوزان پیدا نکرده...اینطور آروم برخورد کردنش مشکوکه.
    قلمت پایدار عزیزم💞💞💞
     سلام عزیزم
    چقدر وجود حاج خانوم نعمت بزرگی برای آسمان به شمار میاد راهنمایی های خوبش  برای آسمانی که بدور از خانواده ست واقعا عالیه،اما این زن چطور تونسته این همه سال با حاجی زندگی کنه!با اون اخلاقش ساختن کار هر زنی نیست هر چند تاثیرش تو زندگی خیلی بیشتر از حاجی بوده...حاجی با اون همه تلاشش فقط باعث شده فرزندانش هر روز دورتر بشن...مردی که عیار آدم هارو فقط با پول
    می سنجه.
    وقتی تابان از نظر حاجی در مورد حدید گفت آسمان فهمید که حاجی نظرش نسبت به آدم هایی در سطح حدید چیه به خاطر همین بغض کرد  چون خودش هم در همون حد در نظر حاجی دیده میشه.
    جواب ندادن مهراد به پیام آسمان مشکوک بود یعنی دوباره پای سوزان به زندگی مهراد باز شده ! یا مهراد زود عاشقی فراموشش شد!


    ممنونم آسمان جان 💗
    پاسخ:
    در مورد نقدت باید بگم درسته. من با آدمهای زیادی شبیه حاجی بر خورد کردم. نمونه ی بارزش ناپدری خودم. اصن شخصیت حاجی رو ازرو اون الگو برداری کردم. وهستن زنایی شبیه حاج خانوم. درست مادر خودم.
    ولی گذشته از تمام اینها. آره آسمان هم فهمید که نظر واقعی حاجی در موردش چیه.و برا همون طفلی یخ کرد.
    اما در مورد قهر مهری  چون شب یلدا بود و آسمان شیفت برا همون بچنون قهر ک ده. خخخخ.مردک خاک بر سر.
    بوس و بای تو عزیزم. التماس دعا.
    سلام آسمان جان💜
    تماسی که حامد گرفت در ابتدا در مورد کار بود ولی بعدش با حرف هایی که زد فکر مهراد مشغول کرد چرا باید سوزان چک مهریه اش رو پس بده؟چرا گفت حسابش پاک شده!یعنی کاری کرده ویا کاری می خواد بکنه که حساب مهراد برسه...اون هم سوزان پول دوست!که بیشتر به خاطر منفعتی که مهراد داشت موندگار شده بود وگرنه از نظر اجتماعی چیزی کم نداشت که بخواد غرورشو خورد کنه.بیشترین چیزی که ذهنمو مشغول کرده (بارداری)سوزان هست وگرنه این همه مدت اون زن آروم نمی نشست.
    این اومدن سوزان تماما تقصیر مهراد بود می تونست تو این مدت وسایلشو جمع کنه وبراش به وسیله ی حامد بفرسته از اون گذشته دیگه نگه داشتن اون خونه معنایی نداره.
    مسئله هر چیزی که هست سوزان می خواد به مهراد نشون بده که هر چیزی تو زنگی رو نمی تونه با پول حل کنه.

    ممنونم آسمان جان💙
    عیدت هم مبارک🎆

    پاسخ:
    سلام عزیزمگ نمیدونم کدوم آرزویی ولی هر کدوم که هستی لطف کردی و نظرتو نوشتی.بی نهایت سپاسگزارم.در این که مهراد کلا آدم بی فکر و منطقیه شک نداریم. چرا که با اشتباهاتی که تا امروز مرتکب شده مشکلات زیادی برای خودش و اطرافیانش به وجود آورده. مهراد همیشه اول ضربه رو خورده و متاسفانه بعدش به فکر چه کنم افتاده.حالا باید نشست و دید که در ادامه چه اتفاقاتی می افته و آسمان با توجه به تجربیاتش از مهراد و این زندگی چه جوری تصمیم میگیره.
    بازم سپاس
    سلام دوست عزیز
    منتظر این مقایسه بودم ،مهراد خیلی زود سوزان فراموش کرده بود انگار که هیچ وقت تو زندگیش نبوده...چه خوب چه بد یک مدت با اون زندگی کرده بود وزنش بود انقدر که تمام اسرار مگوی خودشو بهش گفته بود.
    از حرکت آسمان خوشم اومد بدون هیچ بی احترامی یا بحثی خرید خودشو کرد ...به این مردها نمی شه یکم رو داد تا کمی با مهراد خوب برخورد کرد زود خواست در مورد لباس پوشیدنش هم نظر بده  وزور بگه.
    قلمت پایدار عزیزم🎆

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی